پست مدرنیسم (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پستمدرنیسم، به معنای فرانوگرایی یا پسانوگرایی، مکتبی است که در تقابل با مدرنیسم، با محوریت کثرتگرایی (پلورالیسم) و نسبیانگاری شکل گرفته است.
این جریان فکری، فاقد چارچوب واحد و نظاممند است و بهجای آن، بر تنوع، تکثر و نفی هرگونه حقیقت مطلق یا مرجعیت متمرکز است.
از شاخصهای اصلی آن میتوان به نفی مرکزیت (ضدیت با مرکزگرایی)، هیچانگاری (نیهیلیسم) و تأکید بر گفتمانسازی بهعنوان منبع تولید معرفت اشاره کرد.
پستمدرنیسم از جنبشهای اجتماعی مانند فمینیسم، حقوق همجنسگرایان و محیطزیست حمایت میکند و عموماً در جهت فرهنگ چندپاره و جداییطلبانه حرکت میکند.
در نهایت، این مکتب بیانگر دگرگونی یا افول مدرنیته در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی غرب است.
«پست» در فارسى به معناى: مابعد، فرا، پس و پسا است.
پستمدرنيسم، به مفهوم
فرا تجددگرایی،
فرانوگرایی و
پسانوگرایی است.
اصطلاح
پستمدرن (Postmodern) ، پستمدرنيسم (Postomdernism) و
پست مدرنیته (postmodernity) تفاوت چندانى با هم ندارند.
مكتب پستمدرنيسم، در برابر مكتب مدرنيسم و مدرنيته است و اصول و مؤلفههاى آن را به نقد و چالش مىكشد و در حالت ترديد و نفى قرار مىدهد.
پستمدرنيسم مانند بسيارى از اصطلاحات و تعابير ديگر دچار بىثباتى و تزلزل در معنا است.
يک نظريهی نظاممند، با فلسفهاى جامع و فراگير نيست؛ بلكه يك پيكره پيچيده، در هم تنيده و متنوع از انديشهها، دريافتها، تشخيص ها، شناختها، تفاسير، تعابير، برداشتها، آرا و نظريات متفاوتى از فرهنگ رايج و ترسيم نمايى از كثرت پديدههاى مرتبط به هم است.
پستمدرنيسم در حقیقت آنسوى سکهی
پلورالیسم است و پلوراليسم اساس تفكر پستمدرنيسم محسوب مىشود.
پستمدرن ها تمامى توان فكرى و فيزيكى خود را در خدمت به جنبشهاى
فمینیستی،
همجنسبازان، جنبشهاى طرفدار
محیط زیست،
جنبش سبزها و
جنبشهای طرفدار صلح و
خلع سلاح هستهای به كار گرفتند.
آنها عموما جنبشهاى خود را در راستاى حركتهايى جدايى طلب و فرقهگرايانه سوق دادند.
پستمدرنهاى فرانسوى اين نوع نگرش به جهان را به مثابهی كشفى چشمگير و كليدى براى آزادى و سعادت در دنياى جديد پلوراليستى و «چند خدايى» ارائه مىكنند!
پست مدرنيته، بيانگر سقوط يا دگرگونى و تحول تند در شيوههاى مدرنيته
سیاسی،
اجتماعی،
اقتصادی و
فرهنگی است.
از اواسط سده نوزدهم (میلادی) تا اواسط سدهی بيستم (میلادی) در بيشتر كشورهاى صنعتى غرب وجه غالب و مسلط را دارا بود.
پستمدرنيسم اصول و چارچوب خاصى ندارد.
اين مكتب، اصول ستيز و چارچوب گريز است. با اين حال، به برخى از عناصر، مؤلفههاى سلبى و اثباتى اين نظريه اشاره مىكنيم.
۱. كثرتگرايى و مخالفت با هرگونه وحدتگرايى:
تنوع، تكثر، انشعاب و پراكندگى از اصول اوّليه اين مكتب است.
پست مدرنيستها با هرگونه مركزگرايى، اقتدارگرايى و مرجعيت باورى مخالف هستند؛ يعنى توجه به يک حقيقت مركزى براى زندگى را نفى مىكنند و با تكثرگرايى و پلوراليسم موافقاند؛
۲. نسبيتگرايى: معتقدان اين مكتب به هيچ حقيقت مطلق وثابتى قائل نيستند و همه چيز را يک حقيقت نسبى مىدانند؛
۳. هيچانگارى (نيهيليسم): تلاش جامعهی سنتى اغلب بر مبناى نظريهی «مشيت الهى» قرار داشت و بنابراين نظريه، كلّ جهان هستى با نظارت و هدايت خداوند در حال حركت و پيشرفت به سوى هدف خاصى است.
در مكتب مدرنيسم به جاى مشيت الهى جانشين دنيوى آن، يعنى تفكر پيشرفت مادى را نشاندند و برنامههاى عقلانى و علمى را به جاى مشيت خداوند و تعاليم وحيانى قرار دادند.
پستمدرنيسم در واقع به جاى اعتقاد به نيروى الهى، هيچ انگارى و پوچ انديشى را نهاده است.
به اين ترتيب، بىهدفى، نداشتن غايت، مشاركت در هرج و مرج، انشقاق، ابتذال، بى محورى، بى مركزى و پوچ انديشى، تفريح و سرگرمى پست مدرنيستهاست.
آنها بىقيد و بندى و لا ابالى گرى را (به تعبير خودشان) مفرى از دنياى وحشتناک مدرن و فشار قوانين خشک رسمى آن مىدانند؛
۴. تأكيد بر زبان و گفتمان:
پستمدرنيسم تمام معرفت را محصول گفتمان مىداند.
گفتمان يكى از بحثهايى است كه در دهههاى اخير مورد توجه نظريهپردازان مختلف به ويژه پستمدرنها قرارگرفته است.
بر اساس نظريهی گفتمان، حقيقت را نمىتوان در يك معرفت و فرهنگ خاص محصور كرد.
ريشه اين انديشه از همان نگاه پلوراليستى و
نسبیتگرایی به تمام معرفتهاست؛ چنانكه گفته شد اين دو مقوله، اساس تفكر پستمدرنيسم است.
•
عمید زنجانی، عباسعلی، پست مدرنیسم، ج۱، ص۴۵۸-۴۶۰.