• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

زیارت جامعه ‌کبیره

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





(السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ) ﴿۱﴾
سلام بر شما ای اهل‌بیت نبوّت



سلام به فتح سين مصدر است و فعل آن سلم است گفته می شود، سلم تسلم. سلماً وسلامة وسلاماً، به معنای سالم بودن از عیب و آفت است. راغب در کتاب مفردات گفته است، السلم والسلامة التعرى من الآفات الظاهرة والباطنة يعني؛ سنم و سلامت به معنای خالی بودن از آفات ظاهری و باطنی است.


بر پنج وجه آمده است:
وجه اول به معنای منزه بودن از عیوب و آفات
قال الله تعالى (هُوَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ) (هُوَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ )
اوست خدای یکتا و غیر از او خدایی نیست و اوست سلطان منزه
وجه دوم به معنای بهتر و برتر آمده است:
قال الله تعالى (وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُو سَلَاماً)
و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب و عتابی کنند به سلامت نفس جواب دهند. یعنی در جواب جهال و نادانان سلام می گفتند که رد جواب است بر نیکوترین وجه
وقال الله تعالى (وَقَالُو لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُم)
گفتند برای ما اعمال ما و برای شما اعمال شما سلام بر شما پس رد
خیر کردند.
وقال الله تعالى (فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ )
ای رسول ما از آنان در گذر و بگو سلام بر شما یعنی رد خیر کن.
وجه سوم سلام به معنای مدح و ثنای نیکو آمده است:
(قال الله تعالى سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ) .
ثنای نیکو بر نوح باد در دنیا.
قال الله تعالى (سَلامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ ) ﴿ وَ سَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ ) .
ثنای نیکو باد بر موسی و هارون .... ثنای نیکو باد بر رسولان حق سلام به این معنی در قرآن بسیار است.
وجه چهارم سلام به معنای سلامت باشد:
قال الله تعالى (قَبِلَ يَا نُوحُ اهْبِطَ بَسَلَامٍ مِنَّا) .
گفته شد به حضرت نوح فرود آی از کشتی به سلامت از شر غرق شدن و اذیت و آزار ستمکاران به تو
قال الله تعالى (قَبِلَ يَا نُوحُ اهْبِطَ بَسَلَامٍ مِنَّا) .
گفته شد به حضرت نوح(قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْداً وَسَلَاماً عَلَى إِبْرَاهِيمَ ) .
خطاب به آتش گفتیم بر ابراهیم سرد و سلامت باش.
وجه پنجم به معنای سلام دادن بر یکدیگر باشد
قال الله تعالى (وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِّنْ كُلَّ بَابٍ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ) .
در حالیکه فرشتگان از هر در به بهشت آنان وارد میکردند و می گویند سلام بر شما که صبر پیشه کردید.
قال الله تعالى (فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَتَةٍ )
وقتی داخل خانه می شوید پس بر یکدیگر سلام کنید و اگر کسی نباشد بر خود و ملائکه سلام کنید.


شکی نیست در این که سلام یکی از بزرگترین شعائر اسلامی است و هرکس در سلام کردن بر دیگری بخل ورزد او از بخیل ترین مردم است. در روایات بسیار درباره سلام تاکید شده است. سلام ده جزء ثواب دارد که نه جزء آن برای ابتدا کننده به سلام و یک جزء آن برای جواب دهنده است و لذا رسول اکرم (ص) سبقت بر سلام میگرفت تا این سنت حسنه در امت او باقی بماند و هیچگاه منتظر نبود که دیگران بر آن حضرت سلام کنند.


الف و لام که بر سلام داخل شده است برای ابتدا است و اگر بگوییم برای عهد ذهنی است ایضاً اشکالی ندارد.
عَلَيْكُم خطاب جمع است زیرا مخاطب به این سلام و زیارت تمام ائمه معصومین هستند نه یک امام و برای همین است که این زیارت در تمام مشاهد مشرفه خوانده میشود و هر امامی را می شود با آن زیارت نمود چه اگر خطاب جمع نبود و مفرد بود پس زیارت مخصوص به همان امام بود و روی همین جهت است که تمام خطابات در آن زیارت به صیغه جمع آمده است و شاید سر جامعه بودن زیارت همین است که منحصر به یک امام نیست و جامع است پس معنای السَّلامُ عَلَيْكُمْ سلام بر شما ای ائمه معصومین است.


در معنای این سلام چند وجه است.
وجه اول آن که سلامت باشید از آفات و شرور و بلیات
وجه دوم آن که سلامت باشید از تعلقات دنيويه و أخرويه.
وجه سوم آن که چون سلام از اسماء حق است پس می گوییم سلامی که از اسماء حق است بر شما باد.
یعنی شما مظاهر اسماء و صفات حق هستید پس این اسم در حقیقت شایسته مقام شما است که متصف به کمالات عالیه و متخلق به اخلاق الهيه می باشید. چنان که در حدیث به ما رسیده است که «تَخَلَقُوا بأخلاق الألهية» سعی کنید تا متخلق به اخلاق حق شوید. پس هر کس این صفت در او کاملتر باشد سزاوارتر به سلام است و لذا میگویند سلام بر نبی اشرف است از سلام بر غیر نبی و سلام بر وصی بعد از نبی اشرف بر دیگران است و هكذا سلام بر عالم اشرف از سلام بر غیر عالم است.



در تعبیر به کاف خطاب که فرمود:عليكم و نفرمود: عليهم اشاره است بر این که امام (ع) حاضر است و کلام شما را می شنود چنان که در زیارات دیگر وارد شده است که می گوییم:
أَشهَدُ أَنَّكَ تَسْمَعُ كلامي و ترد جوابى وأنتَ حَى عند ربك مرزوق، گواهی می دهم که کلام مرا می شنوی و جوابم را میدهی و نزد پروردگارت زنده هستی و روزی می خوری
پس زیارت کننده باید متوجه این نکته باشد که ادب و کلام را مراعات کند و حتی در حال زیارت مؤدب باشد زیرا امام (ع) شاهد و ناظر بر او است و شخص بی ادب در این آستان ارزشی ندارد. علت شروع زیارت به کلمه سلام آن است که قبل از صحبت و تکلم، سلام لازم است حتی در بعضی از اخبار رسیده است که اگر کسی قبل از سلام شروع به صحبت کند جواب او را ندهید، زیرا او لیاقت جواب را ندارد چون زائر در این مقام قصد زیارت دارد پس مثل این است که می خواهد با امام صحبت کند و به وسیله عبارات زیارت عرض حاجت نماید و لا محاله انتظار جواب دارد. لذا باید اول سلام کند. د سپس وارد صحبت شود و عرض حاجت نماید. اصل در این حکم آیه شریفه ای است که امر می فرماید: وقتی وارد خانه میشوید سلام کنید. معلوم است که شما وقتی به قصد زیارت وارد حرم می شوید در حقیقت وارد خانه ولایت معصوم شده اید تا حوائج خود را بیان نمایید پس میگوییم: ۰ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ .


يا حرف ندا و أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ منادی است و این کلام اشاره است بر اینکه زائر امام را حاضر می داند زیرا اگر غائب باشد نداء معنی ندارد. به همین دلیل است که می گوییم: «یا الله یا رحمن یا رحیم و هكذا چون خدا را حاضر و ناظر می دانیم. کلمه اهل به فتح الف و سکون ها و لام برکسان نزدیک مانند زن و فرزند و اقربا اطلاق میشود علمای لغت گفته اند اهل الرجل آله وَهُم اشياعه و اتباعه و اهل ملته وكثر استعمال الأهل حتى سُمَّى بهما أهل بيت الرجل لانهم أكثر من يتبعه، اهل شخص و آل او عبارت اند از شیعیان و پیروان و اهل ملت او . چون لفظ اهل و آل در خانواده شخص مصداق پیدا میکند بنابراین اختصاص به آنان پیدا کرده زیرا خانواده شخص در پیروی از او شایسته تر است. این لفظ در قرآن بسیار استعمال شده است و برای آن پنج وجه ذکر شده کرده اند:
وجه اول به معنای زن آمده است:
قال الله تعالى: (إِذَا قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّي أَنَسْتُ نَاراً ) .
هنگامی که گفت موسی به اهل خود یعنی بزوجه خود.
چون در آن وقت موسی اولادی نداشت و فقط با همسرش صفورا دختر حضرت شعیب بود.
قال الله تعالى: (فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ) .
سیر نمود با همسرش صفورا
وجه دوم به معنای خاندان آمده است.
قال الله تعالى: (وَقَالَ لَفَتَيَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرَفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمْ) .
یوسف به مأمورین دستور دارد تا پولی را که برای خرید گندم برادران او داده بودند در میان اثاث و اجناس بگذارند تا وقتی به اهل خود
برگردند متوجه شوند که ما پول نگرفته ایم.
قال الله تعالى: (وَأَمُرُ أَهْلَكَ بِالصَّلوةِ ) .
امر کن اهل بیت خود را به نماز .
وجه سوم به معنای پیروان کتاب و ساکنین در شهر آمده است:
قال الله تعالى: (يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ) .ای پیروان کتاب چرا با آیات خدا کافر می شوید.
قال الله تعالى: (يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَم تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ)
.ای اهل کتاب چرا بر طریق حق نمی روید مانع دیگران هم می شوید.
قال الله تعالى: (وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ) .
و آنگاه طایفه ای از کافران گفتند ای اهل یثرب وجه چهارم به معنای خویشاوندان آمده است:
قال الله تعالى: (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْبَتَذَتْ مِنْ أَهْلَهَا مَكَانًا شَرْقِياً) .
ای رسول ما یاد کن مریم را آن روزی که از خانه خود فاصله گرفت و به مکانی در شرق بیت المقدس پناه آورد؛ یعنی از خویشاوندان و اقرباء
قال الله تعالى: (وَ اجْعَلْ لِّي وزيراً فِي أَهْلِي هَارُونَ أَخي ) وزیر مرا از خویشان و اقربای من قرار ده برادرم هارون را.
وجه پنجم: به معنای سزاوار آمده است :
قال الله تعالى: (هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ ) .
آن خدا شایسته است که از او پرهیز شود و سزاوار است تا بیامرزد متقین را.
پس معلوم شد که کلمه اهل برای تمام این معانی صلاحیت دارد و اگر بخواهیم از آن خاندان خاصی را اراده کنیم محتاج به قرینه است و به همین دلیل اضافه شده است به بیت نبوت و فرموده است يا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ تا معلوم گردد که ما اهل بیت نبوت را زیارت میکنیم نه هر اهل بیتی را ، مراد از اهل بیت نبوت ائمه عليهم السلام هستند و نه غیر آنها و فاطمه علي جزء آنها بلکه اصل آنها است.


ابی بصیر میگوید:
قلت لابي عبد الله (ع) : من آل محمد (ص) فقال (ع) ذُرِّيَتَه فقلتُ مَن اهل بيته «قال (ع) الأئمة الأوصياء فَقُلتُ مَن عِتَرَتُه قال (ع) اصحاب الصحاب العباء الى ان قال و عترته أهل بيته الذين اذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً.» ابو بصیر میگوید: سؤال نمودم از حضرت صادق (ع) که آل محمد چه کسانی میباشند؟ فرمود: ذريه او عرض کردم پس اهل بیت او کیانند؟ فرمودند: ائمه معصومین عرض کردم عترت او کیانند؟ فرمودند: اصحاب عباء (یعنی اصحاب کساء تا آنکه فرمود: عترت پیامبر اهل بیت او میباشند اهل بیتی که خداوند در قرآن به طهارت آنان گواهی داده است و آنان را از تمام پلیدیها و زشتی ها پاک و منزه ساخته است.
کلمه نبوت مشتق از تباء که در اصل لغت به معنای خبر است و تبی را از آن جهت نبی میگویند که از طرف خدا برای خلق خبر آورده است و مقصود از خبر دین است. پس معنای عبارت این است که سلام بر شما اهل بیت رسول خدا باد.
«قال رَسُول الله (ص) أني تارك فيكم الثقلين كتابَ اللهُ وَعِتَرَتي أَهْلِ بَيتي ما إِن تَمَسَكتم بهما لَن تَضِلُّوا بداً لن يفترقا حَتَّى يَردا عَلَى الحَوضَ».


کلمه بیت در اصل لغت به معنای خانه است ولی در اصطلاح علما و دانشمندان بر دو قسم است بیت معنوی و بیت ظاهری

۹.۱ - بیت ظاهری

اما بیت ظاهری عبارت است از چهار دیواری خانه و منزل که از سنگ و خشت و سیمان و امثال آن ساخته شده است و دارای در شیشه ، پنجره و سایر لوازم است و هر کس در این منزل زندگی می کند بر حسب لغت اهل بیت یعنی اهل خانه است حتی نوکر و کلفت و امثال آنها ، بیت به این معنی برای تمام انسانها وجود دارد چه مسلمان چه کافر چه عالم و چه جاهل و سکونت در این بیت موجب شرف و مزیت نیست پس اگر صاحب بیت - رئیس خانواده -شخصیتی بزرگ باشد. شخصیت او تفعی به حال کسانی که در خانه او زندگی می کنند ندارد اگر خود آنان دارای شخصیت نباشند و این مطلب روش است و احتیاجی به دلیل ندارد. اگر عرف جامعه مثلا برای همسر و غلام او ارزشی قائل باشد تا زمانی است که در خانه او هستند ولی زمانی که زن را طلاق داد و غلام را آزاد ساخت دیگر همه چیز تمام شده لذا این بیت را بست اعتباری می گویند.
یعنی اصالتی ندارد و اعتبار آن موقت و در عین حال بی ارزش است.

۹.۲ - بیت معنوی

اما بیت معنوی عبارت است از شخصیت و اصالت صاحب آن مثل آنکه انسان دارای علم، نقوی، سخاوت و غیر آن از فضائل انسانی باشد. اگر چه در دنیا اصلاً صاحب خانه ظاهری نباشد. مانند انبیاء اوصیاء، علمای عاملین و کانی که دارای سخاوت شجاعت، تقوی و فضیلت هستند و در دنیا ساده زندگی نموده و از تجملات و خانه های مجلل برکنارند. پس کسانی که در صفات و فضائل انسانی تابع آنانند و در عین حال از اولاد و اقربا به حساب می آیند. اهل بیت آنان هستند. اما کسانی که از فضائل بهره ای ندارند و احیاناً تابع شیطان بخیل، جاهل و بی نقوی باشند اهل آن بیت نیستند اگر چه اولاد صلبی آنان باشند. بیت به این معنی دارای ارزش است.
وقتی معنای بیت از نظر ظاهر و از نظر واقع معلوم گردید و دانستیم که در خانه ظاهری رسول بودن موجب شرف و فصلت نیست، حتی قرابت سیبی قیمتی ندارد. همسر حضرت لوط در خانه لوط بود و زوجه لوط بود ولی چون تابع لوط نبود قیمت نداشت و از بیت معنوی لوط طرد گردید. پسر نوح فرزند صلبی او بود ولی از نوح به صریح قرآن طرد شد، زیرا صلاحیت انتساب به بیت نبوت را نداشت.


پس کلام بعضی از علمای اهل سنت که اهل بیت رسول الله کسانی هستند که در خانه آن حضرت بوده اند. مانند عایشه و حفصه و دیگران، کلامی است دور از عقل و شرع، زیرا ندانسته اند که مقصود از بیت و خانه، خانه ای که رسول الله در آن میخوابید و غذا میخورد و استراحت می نمودند نیست بلکه مقصود خانه، شخصیت و مظهریت آن حضرت برای اسما و صفات حق است که همان بیت معنوی است و در آن بیت عایشه و حفصه و امثال آنان را راه نیست. چه اگر آنان از اهل بیت به حساب آیند پس انس بن مالک که در آن خانه سمت نوکری و دربانی داشت ایضاً از اهل بیت خواهد بود در صورتی که چنین نیست.
روی همین اصل و قاعده که شرح آن گذشت امام هادی (ع) در این زیارت کلمه بیت را اضافه به نبوت فرموده تا بدانیم که ائمه معصومین اهل خانه نبوت که جامع تمام فضائل انسانی است میباشند یعنی؛ مانند شخص رسول جامع کمالات انسانی و اخلاقی بوده و از دستورات آن حضرت متابعت مینمایند و بدیهی است که هیچکس جزء امامان معصوم که وارث به حق رسول الله (ص) بوده اند نمی تواند چنین باشد. اگر سؤال شود که چرا فرمود: أَهْلَ بَيْتَ النُّبُوَّةِ و نفرمود أَهْلَ بَيْتَ الرسالة؟ در جواب میگوییم کلمه نبوت به شرحی که گذشت مشتق است از تباء که به معنای خبر دادن است از طرف خدا به خلق و اما کلمه رسالت به معنای فرستاده خدا است پس بعید نیست که انتخاب کلمه نبوت برای آن باشد که همچنان که شخص رسول از خدا خبر میدهد و از خود نمی گوید چنانکه خداوند در قرآن می فرماید: (وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ) رسول ما آن چه میگوید مستند به وحی الهی است و از خود چیزی نمی گوید. پس ما هم که اوصیای او هستیم آنچه میگوییم از خداست و به قلب ما الهام می شود و از خود چیزی نمی گوییم جواب دیگر آن است که رسالت بعد از فوت پیغبر وجود ندارد ولی خبر دادن از خدا که به معنای رابطه با عالم غیب است برای حجت خدا در هر عصر و زمان ثابت است و الا عصمت معنایی ندارد.
به عبارت دیگر نبوّت به معنای رسالت بعد از رسول وجود ندارد زیرا آن حضرت خاتم الانبياء و المرسلین است. اما اخبار حق - یعنی الهام از عالم غیب - چه در خواب و چه در بیداری در انسان کامل همیشه موجود است پس کلام رسول الله که می فرماید: ««انت منی بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى»» با كلام ما منافات ندارد زیرا در حدیث نفی نبوت اصطلاحی به معنای آوردن دین از طرف خدا برای خلق خدا و نزول جبرئیل و در یک کلام نفی نبوت تشریعی شده است. اما خبر دادن از خدا به سبب الهام از عالم غیب بر قلب حجت خدا، پس است و الا عصمت محقق نمیگردد و امامان مفترض الطاعه نخواهند بود. خلاصه کلام آن است که اهل بیتی هستیم که هر چه میگوییم از طرف موجود خداست و از پیش خود چیزی نمیگوییم. لذا امام باقر (ع) می فرماید:
«آل محمد أبواب الله و سبيله والدعاة إلى الجنة.»
أهل بيت رسول الله (ص) درهای رحمت حق و راه به سوی پروردگار و دعوت کنندگان به بهشت اند.
در حدیث دیگر از امیرالمؤمنین (ع) روایت است که فرمود
«نَحْنُ البيوت التي أمر الله أن يؤتى من أبوابها نَحنُ ابواب الله والبيوت التي يؤتى منها»ما هستیم خانه هایی که خدا امر فرموده است که از درهای آن داخل شوید و ماییم درهای رحمت حق و خانه هایی که از آنجا به حق تقرب میجویید احادیث در این باب بسیار است.
-----------------------------------------------------------------------------------
(وَ مَوْضِعِ الرِّسٰالَةِ‌.) ﴿۲﴾
و جايگاه رسالت...


(مَوضِع:) اسم مكان، به معناى محل، جا.
[۲۴] «الوضع: ضد الرفع و الموضع إسم مكان» (لسان العرب، ج ۸، ص ۳۹۶)

(الرِّسالة) پيام، پيامبرى، ابلاغ.
[۲۵] «الإرسال: التوجيه، و قد أرسل إليه، و الإسم الرِّسالة» (لسان العرب، ج ۱۱، ص ۲۸۳)، «و الرَّسول: إسم مَن اُرسل» (همان، ص ۲۸۴).



جايگاه رسالت، ويژگى ديگرى براى امامان عليهم السلام است و از آن جا كه به عنوان ويژگى آنان در «زيارت جامعه» آمده است، معنايى فراتر از انتساب به پيامبر صلى الله عليه و آله دارد كه بايد بررسى شود.


نبوّت و رسالت، واژگانى هستند كه براى پيامبران الهى استفاده مى‌شوند، امّا همپوشى كاملى ندارند؛ زيرا «نبى»، از جانب حق، خبر مى‌دهد، امّا وظيفۀ ابلاغ به مردمان را ندارد؛ ولى «رسول»، پيامبرى است كه از جانب حق، سخن مى‌گويد و سخن حق را به جامعۀ بشر، منتقل مى‌نمايد. بنا بر اين، مقام رسالت، از نبوّت برتر است. در اين عبارت، امامان عليهم السلام در جايگاه رسالت الهى معرّفى شده‌اند. اكنون سؤالى كه فرا روى ماست، اين كه آيا رسالت امامان، همان رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، يا آن كه نوع رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله با رسالت ائمّه، متفاوت است‌؟
بررسى انواع رسالت، پاسخى به اين پرسش است.


۱ . رسالت ابلاغ وحى . بالاترين مرتبه رسالت ، ارتباط بى واسطه با مبدأ وحى و يا به وسيله فرشته و ابلاغ دستورهاى الهى است . چنين رسالتى ، ويژه پيامبران اولو العزم و سرآمدِ آنان ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است . پيامبر ، آنچه را از حق تعالى مى شنود ، به مردمان مى رساند .
۲ . رسالت خاصّ تبيين وحى . معناى ديگر رسالت ، رسالت خاصّ تبيين وحى است كه در چنين رسالتى ، افراد ويژه اى كه خداوند متعال معيّن كرده است ، به دستور پيامبر ، وحى الهى را براى مردم ، بازگو مى كنند . آنان ، با دريافت و فهم پيام هاى الهى ، واسطه ميان پيامبر و مردم هستند .
۳ . رسالت عامّ ابلاغ وحى . اين رسالت ، وظيفه همه كسانى است كه پيام هاى الهى را از طريق اوّل و يا دوم ، دريافت كرده اند . اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه در ماجراى غدير روايت شده ، ناظر بر نوع سوم رسالت است كه : فَليَبلُغِ الشّاهِدُ مِنكُم الغائِبَ .
هر كه از شما حاضر است ، بايد به غايبان برساند .


همان گونه كه گذشت ، اهل بيت عليهم السلام از جانب خداوند متعال و پيامبر او ، سخن مى گويند و بر اين اساس ، آنان ، ترجمان وحى الهى اند ، چنان كه امام رضا عليه السلام ، طبق نقلى ، مى فرمايد : إ«نّا عَنِ اللّه ِ و عَن رَسُولِهِ نُحَدِّثُ ، وَ لا نَقولُ : قالَ فُلانٌ وَ فُلانٌ ، فَيَتَناقَضَ كَلامُنا ، إنَّ كَلامَ آخِرِنا مِثلُ كَلامِ أوَّلِنا وَ كَلامَ أوَّلِنا مُصادِقٌ لِكَلامِ آخِرِنا» . ما از خدا و فرستاده اش سخن مى گوييم و نمى گوييم : «فلان كس و فلانى گفت» تا كلام ما متناقض شود . سخن آخر ما ، مانند سخن اوّل ماست و سخن اوّلين ما ، تصديق كننده سخن آخرينِ ماست .
اين حديث امام رضا عليه السلام ، جايگاه رسالت را نشان مى دهد كه سخن تمام امامان ، از وحى سرچشمه مى گيرد و بنا بر اين ، تناقضى در گفتار آنان ، ديده نمى شود .«موضع الرسالة» نيز به همين مقام رسالت كه واسطه ميان پيامبر و مردم است ، اشاره دارد ؛ زيرا برخى پيام هاى الهى را تنها اهل بيت عليهم السلام بايد ابلاغ نمايند و ديگرى را چنين مقامى نشايد . ابلاغ آيات اوّل سوره برائت، ادّعاى ما را ثابت مى كند . چنين برداشتى از مفهوم رسالت ، بيانگر آن است كه رسالت ، مفاهيم متعدّدى دارد و رسالت و نبوّتى كه با ارتحال پيامبر صلى الله عليه و آله از جهان رخت بربست ، با پيام رسانى امامان ، متمايز است .


آن گاه كه آيات (بَرَآءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَـهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ) اين ، [ اعلام ] بيزارى است از جانب خدا و فرستاده او ، به سوى آن كسانى از مشركان كه با آنان ، پيمان بسته ايد» ، نازل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، ابو بكر را به سوى مكّه گسيل كرد تا پيام بيزارى خدا و پيامبرش را به مشركان برساند ؛ امّا ناگاه ، بر پيامبر صلى الله عليه و آله چنين پيام فرستاده شد كه :«لا يُؤَدّى عَنكَ إلّا أنتَ أو رَجُلٌ مِنكَ» .
[۳۱] مسند ابن حنبل ، ج ۱ ، ص ۳۱۸ ، ح ۱۲۹۶
را     از جانب تو ، جز خودت يا مردى از [۳۰]     تو نرساند . و بدين سان ، پيامبر خدا ، ابو بكر را از نيمه راه ، باز گرداند و امير مؤمنان على عليه السلام مأموريت يافت تا پيام الهى را براى مشركان ، باز خوانَد و در برابر دلْ ناخوشى ابو بكر ، به او فرمود كه جبرئيل عليه السلام بر ايشان نازل شده و به چنين كارى ، فرمان داده است .
نكته قابل توّجه ، آن كه اين سخن ، مطلق است و شامل حكم اعلان برائت و هر حكم الهى ديگرى مى شود كه نيازمند ابلاغ پيامبر صلى الله عليه و آله و يا شخصى همانند اوست . به سخن ديگر ، احكام الهى اى كه به مردم ابلاغ نشده ، يا بايد توسّط خود پيامبر صلى الله عليه و آله ابلاغ شود يا توسّط اهل بيت ايشان ، و شخص سومى حق ندارد تا مبلّغ ابتدايى احكام الهى باشد . اين ، فضيلتى بس بزرگ براى اهل بيت عليهم السلام است كه عبارت «موضع الرسالة ؛ جايگاه رسالت» را به اين معنا مى توان حمل كرد .


علّامه مجلسى رحمه الله براى جمله «موضع الرسالة» ، دو معنا ذكر كرده است : يكى اين كه اهل بيت عليهم السلام ، گنجينه علم همه پيامبران هستند ؛ و ديگر اين كه اهل بيت عليهم السلام در جايگاهى قرار دارند كه پيامبر صلى الله عليه و آله هم در آن جايگاه ، قرار دارد . البته ايشان ، معناى اوّل را ترجيح مى دهد .
[۳۲] بحار الأنوار ، ج ۱۰۲ ، ص ۱۳۴

گفتنى است كه معناى اوّل ، از ديگر عبارات «زيارت جامعه» ، مانند : «خزّان العلم» و يا ««عندكم مَا نزلت به رُسُله وَ هَبطت بِهِ ملائكته»» نيز استفاده مى شود ؛ ليكن معنايى كه ذكر شد ، در اين قسمت از اين زيارت نورانى ، بهتر به نظر مى رسد .


۱. حشر/سوره ۵۹، آیه ۲۳    
۲. فرقان/سوره ۲۵،آیه ۶۳    
۳. قصص/سوره ۲۸،آیه ۵۵    
۴. زخرف/سوره ۴۲،آیه ۸۹.    
۵. صافات/سوره ۳۷،آیه۷۹    
۶. صافات/سوره ۳۷،آیه ۱۲۰    
۷. صافات/سوره ۳۷،آیه ۱۸۱    
۸. هود/سوره ۱۱،آیه ۴۸    
۹. هود/سوره ۱۱،آیه ۴۸    
۱۰. انبیا/سوره۲۱،آیه۶۹    
۱۱. رعد سوره ۱۳،آیه ۲۳ و ۲۴    
۱۲. نور/سوره ۲۴،آیه ۶۱    
۱۳. نمل/سوره ۲۷،آیه ۷    
۱۴. قصص/سوره ۲۸،آیه ۲۹    
۱۵. یوسف/سوره ۱۲،آیه۶۲    
۱۶. طه/سوره ۲۰،آیه ۱۳۲    
۱۷. آل عمران/سوره ۳،آیه ۷۰    
۱۸. آل عمران/سوره سوم،آیه ۹۹    
۱۹. اخزاب/سوره ۳۳،آیه ۱۳    
۲۰. مریم/سوره۱۶،آیه ۱۶    
۲۱. طه/سوره ۲۰،آیه ۲۹    
۲۲. مدثر/سوره ۷۴،آیه ۵۶    
۲۳. نجم/سوره ۵۳،آیه ۳    
۲۴. «الوضع: ضد الرفع و الموضع إسم مكان» (لسان العرب، ج ۸، ص ۳۹۶)
۲۵. «الإرسال: التوجيه، و قد أرسل إليه، و الإسم الرِّسالة» (لسان العرب، ج ۱۱، ص ۲۸۳)، «و الرَّسول: إسم مَن اُرسل» (همان، ص ۲۸۴).
۲۶. کلینی،محمد بن یعقوب،الکافی، ج ۱، ص ۲۹۱،ح ۶    
۲۷. حرانی، ابن شعبه،تحف العقول، ص ۳۴    
۲۸. رجال الکشّی، ج ۲، ص ۴۹۰    
۲۹. توبه/سوره ۹،آیه ۱    
۳۰. الإرشاد، ج ۱، ص ۶۵ و ۶۶    
۳۱. مسند ابن حنبل ، ج ۱ ، ص ۳۱۸ ، ح ۱۲۹۶
۳۲. بحار الأنوار ، ج ۱۰۲ ، ص ۱۳۴



شرح زیارت جامعه کبیره ، نقوی قاینی، محمد تقی، ص۳۵ تا ص۴۴ و تفسير قرآن ناطق ، محمدی ری‌شهری، محمدص۵۱



جعبه ابزار