أصول الکرم - مقاله دوم (زیارت جامعه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
و أصول الكرم
و اي ريشه هاي كرامت.
«اصول» جمع اصل، به معناي پايه و اساس هر چيز است، خواه در
جمادات باشد يا
نباتات يا
حیوانات، يا...
هو ما يبني عليه شىءٌ سواء كان فى الجمادات أو فى النباتات أو فى الحيوان أو فى المعقولات أو فى العلوم... .
اصل هر چيزي موجب قوام و ثبات آن چيز است. چنان كه ديوار بدون اصل و پايه كه به آن «پي» ميگويند مقاومتي نخواهد داشت.
درخت بدون اصل و پايه، يعني ريشه، نه تنها توان ايستادگي و مقاومت در برابر
باد و
طوفان ندارد، بلكه وسيله
تغذیه و بهرهبرداري از مواد موجود در زمين را نيز نخواهد داشت.
از سوي ديگر اصل و پايه هر چيزي بايد متناسب با همان چيز باشد. لذا بر هر اصل و بنياني نميتوان هر بنايي نهاد. مثلاً نميتوان برپايه سستِ ديوار عادي، برج آسمان خراش ساخت، چنان كه ريشه يک بوته نميتواند درخت تنومندي را سر پا نگه دارد و ريشه درخت باريك و ضعيف، تحمل نگه داري درخت چنار را ندارد.
كَرَم: كرامت شيء، نفيس و عزيز شدن آن است:
كرم الشىء كرماً: نَفُس و عزّراغب اصفهانی ميگويد: هر چيزي كه در مجموعه و نوع خود
شرافت پيدا كند متصف به كَرَم ميشود:
كل شىء شرف فى بابه فإنّه يوصف بالكرم ليكن برخي گفته اند: اكثر استعمالات «شرافت» در برتريها و امتيازات مادي است. از اين رو خداي سبحان بدان متصف نميشود:
أما الشرافة فأكثر استعماله فى علوّ و امتياز مادى و علي هذا لا يقال: إنّ الله تعالي شريف.
و در معناي كرم آورده اند:
کرامت در مقابل هوان و
حقارت ميآيد:
هو ما يقابل الهوان:....
در
قرآن کریم نيز اين دو لفظ مقابل يکديگر استعمال شده است:
(من يُهن الله فما له من مُكرمٍ)،
«كسي كه خدا حقيرش كند، اكرام كنندهاي ندارد».
(فأمّا الإنسان إذا ما ابتليه ... • فيقول ربّي أكرمن ... •فيقول ربي أهانن).
پس هر چيزي به هر اندازه از هوان و حقارت مبرّا باشد، به همان مقدار كرامت داشته، مورد تقدير و ستايش است.
سرّ اين كه در جمله مزبور،
ائمّه (علیهمالسلام) اصول و ريشههاي كرامت معرفي شدهاند، اين است كه تمام
خیرات و
برکات موجود در
نظام هستی، اعم از بركات مادي و معنوي، به وساطت آن ذوات مقدس افاضه ميشود:
«بِكُمْ فتح الله و بكم يَخْتم وبكم يُنزّل الغيْث و بكم يُمسك السماء أن تقع علي الأرض إلاّ بإذنه...»،
خداوند [
آفرينش نظام را ] با شما آغاز كرد و با شما ختم ميكند، به وسيله شما
باران نازل ميكند و به وسيله شما
آسمان را نگه ميدارد كه بر
زمین نيافتد مگر به اذن او.
««إن ذُكر الخيْرُ كُنتم أوّلَه وأصلَه وفرْعَه ومعدِنه ومأواه وُمنتهاه»»،
اگر خيري ذكر شود، شما اوّل، اصل، فرع، معدن، جايگاه و منتهاي آن هستيد.
علّت اين كه
ملائکه به كرامت رسيدند و بندگان مكرم خدا شدند:
(بَلۡ عِبَادࣱ مُّكۡرَمُونَ • لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ)،
«بلكه آنان بندگان مكرَم خدا هستند كه در گفتار، بر او سبقت نميگيرند و به امر او عمل ميكنند»، آن است كه افتخار شاگردي ائمّه اطهار (عليهمالسلام) را دارند همانطور كه ماسوي الله از جمله انبياي الهي شاگرد آنها هستند:
«عن علىّ (عليهالسلام) فى بعض خطبه: إنّا آل محمّد كنّا أنواراً حوْل العرش فأمرنا الله بالتسبيح فسبّحنا فسبّحت الملائكةُ بتسبيحنا، ثمّ هبطنا إلي الأرض فأمرنا الله بالتسبيح فسبّحنا فسبّحت أهلُ الأرض بتسبيحنا فإنّا لنحن الصّافّون و إنّا لنحن المسبّحون» ؛ ما
آل محمّد، انواري در اطراف
عرش بوديم. خداوند ما را امر به
تسبیح كرد، ما تسبيح گفتيم و ملائكه با تسبيح ما تسبيح گفتند [
از ما آموختند ] سپس به زمين آمديم [
در آنجا نيز ] خداوند ما را امر به تسبيح كرد، ما تسبيح گفتيم و اهل زمين به تسبيح ما تسبيح گفتند [
از ما آموختند ]، پس صافّون و تسبيحگويان (صافّون به معناي «به صف ايستادگان» است. هر يك از اين دو صفت درباره ملائكه به كار رفته است) ما هستيم..
علامه طباطبایی کراراً در جلسه درس میفرمود: «کرامت» معادل دقیق
فارسی ندارد و برای بیان آن از چند لفظ باید استفاده کرد. آنگاه میفرمودند: اگر
انسان به مقامی برسد که در برابر خدا
عبودیت محض پیدا کند و حاضر نباشد در مقابل غیر خدا سر بر زمین بساید میتوان گفت: به مقام «کرامت» رسیده است.
کلام ایشان را اینگونه میتوان تبیین کرد: انسان هر چه به عبودیّت محض نزدیکتر شود، به همان مقدار از هوان و حقارت رهایی پیدا میکند و به کرامت میرسد. اگر به حدّ نهایی عبودیت خدا رسید، کاملاً از هوان و حقارت میرهد و این، همان کرامت مطلق است و اگر بهرهای از عبودیت خدا نداشته باشد، حقیر مطلق است و حظّی از کرامت نمیبرد.
تذکّر: منظور از کرامت مطلق همان اطلاق به لحاظ درجه وجودی انسان است وگرنه کرامت مطلقِ حقیقی، مخصوص خدای سبحان است.
قرآن کریم کرامت را صفت برای امور متعددی قرارداده است:
(رَسُولࣲ كَرِيمࣲ).
(لَقُرۡءَانࣱ كَرِيمࣱ)،
(زُرُوعٍ وَ مَقٰامٍ كَرِيمٍ)،
(زَوۡجࣲ كَرِيمٍ)،
(رزقٌ کریمٌ)،
(أَجۡرࣲ كَرِيمٍ)،
(كِتَٰبࣱ كَرِيمٌ)،
(مَلَكٌ كَريمٌ)،
(قَوْلاً كَرِيماً)،
(مُدْخَلاً كَرِيماً) و....
خلاصه هیچ موجودی بهاندازه خدای سبحان از هوان و حقارت مبرا نیست. از این جهت نه تنها متصف به «کریم» میشود:
(فَإِنَّ رَبّي غَنِيٌّ كَريمٌ)،
«به درستی که پروردگارم بینیازی کریم است»؛
(ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الكَريمِ)،
«چه چیزی تو را نسبت به پروردگار کریمت
مغرور کرده است؟»؛
بلکه به «اکرم» نیز متّصف میگردد:
(اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ)،
«بخوان و پروردگارت کریمترین است».
بنابر آنچه گفته شد، کرامت صفت هر چیز نیکویی است که مورد پسند و ستایش باشد. لذا به همه خصلتها و صفات پسندیده و نیکو «
مکارم اخلاق» گفته میشود و اختصاص به بخشش، عطا و سخاوت ندارد:
«بعثت لاُتمّم مکارم الاخلاق»،
برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را تمام کنم.
و چون
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای اخلاق بزرگ است:
(إِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ)،
«به راستی تو بر خصلتهای بزرگی هستی» و ذوات نورانی اهل بیت عصمت (علیهمالسلام) با نبیّ مکرّم نور واحدند، پس دوده طاها و یاسین، که صاحبان خُلْق عظیم هستند «اصول مکارم» به شمار میآیند.
شایان گفتن است: همانگونه که
برائت از حقارت و پستی مراتب دارد، کرامت نیز دارای مراتبی است و هر موجودی بهاندازه برائت خود از هوان و حقارت، کریم خواهد بود.
• جوادی آملی ، عبدالله، فنای مقربان، ج۱، ص.