موضع الرسالة - مقاله دوم (زیارت جامعه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
و موضع الرسالة:
ترجمه:و جايگاه رسالت.
این عبارت به این معناست که ائمه (علیهالسلام) جایگاه اصلی و حاملان واقعی رسالت الهی هستند. آنان نه تنها وارثان و حافظان دین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میباشند، بلکه به عنوان مأموران ویژه الهی، مسئولیت تبیین، تفسیر، اجرا و پاسداری از شریعت را برعهده دارند و ادامه دهنده راه رسالت هستند.
«موضع»
اسم مکان از ماده «وضع» (مثل مسجد از سجد) به معناي قرار دادن چيزي در محلي خاص است. (
جعل شىءٍ فى محلٍّ ) بنابراين، موضع به معناي «محلّ قرار دادن» است.
«رسالت» در لغت بدين معناست كه شخص يا چيزي دنبال مأموريتي فرستاده شود و از قدرت انجام آن نيز برخوردار باشد. اعطاي قدرت به رسول تكويني بهگونهاي است كه حتماً قادر بر انجام آن مأموريت و حتّي متمكن از مقابله با مانع و مقاومت در برابر آن نيز خواهد بود، ليكن رسول تشريعي در صورتي ميتواند مأموريت خود را به اتمام برساند كه به مانع برخورد نكند يا مانع در حدي باشد كه او قدرت مقابله با آن را داشته باشد. از اينرو امكان دارد كه بر اثر برخورد با مانع قادر بر انجام مأموريت نباشد و حتي براي انجام آن
شهید شود. البته قبول يا نكول مردم خارج از محدوده مأموريت رسول تشريعي است وگرنه او در محدوده رسالت خود حتماً قادر خواهد بود.
به هر تقدير به طور طبيعي رسول براي انجام مأموريت محول شده بايد تحرک و سيري هر چند معنوي داشته باشد وگرنه قادر بر انجام آن نخواهد بود و در اين جهت فرقی بین
انسان،
حیوان،
شیطان،
جماد،
جن،
ملک و ... نیست. (
هو الانفاذ مع الحمل، بمعنی ان تنفذ شیئاً مع قید ان تجعله حاملا ً لامر و یلازم هذا المفهوم التحرک و السیر و لو معنویاً ... و المرسَل اعم من ان یکون روحانیاً او مادیاً من انسان او شیطان او حیوان او جماد لا یشعر. )
قرآن کریم نیز
رسالت الهی را به انسان و سایر موجودات نسبت میدهد. مانند:
(أَرۡسَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ)،
(فَأَرسَلنا عَلَيهِمُ الطّوفانَ وَ الجَرادَ وَ القُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ)،
(أَرْسَلْنَا الرِّيٰاحَ)،
(فَأَرسَلنا إِلَيها روحَنا)،
(أَرسَلنا رُسُلَنا تَترى) و....
بنابراین، واژه رسالت در قرآن کریم همانند استعمال لغوی آن در معنای عامی به کار رفته است و اختصاص به افرادی خاص ندارد. در نتیجه حیطه رسالت نیز عمومیت دارد و مختص دریافتِ
وحی و
ابلاغ آن به دیگران نیست، بلکه هر موجودی که عهدهدار انجام ماموریتی از جانب خدای متعال باشد در همان محور، رسول او محسوب میشود.
از سوی دیگر تردیدی نیست که در فرهنگ امروز ما بیشترین استعمال کلمه رسول که از مشتقات واژه رسالت است در مورد انسانهای برجسته و برگزیدهای به کار میرود که ماموریت ویژهای از جانب خدای سبحان برای
هدایت و
رهبری جوامع بشری داشتهاند و در
فارسی از آنان به «پیامبر» یاد میکنیم.
در این جمله خطاب به
ائمه اطهار (علیهمالسلام) میگوییم: «شما جایگاه رسالت الهی هستيد» و اين خصوصيت را در شمار امتيازات و مزاياي ويژه آنان ذكر ميكنيم. اين مطلب بالاتر از معناي لغوي است؛ زيرا «جايگاه رسالت بودن» ائمّه (عليهمالسلام) دو معنا دارد كه جمع بين هر دو معنا نيز صحيح است.
۱. آنان وابسته به خاندان رسالت، يعني خاندان رسول اكرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) هستند. در اين صورت معناي جمله اين ميشود: «شما متعلق به خانهاي هستيد كه آن خانه جايگاه رسالت است». البته ظرفيت مكاني و مادي مقصود نيست.
۲. با توجه به توسعهاي كه در معناي رسالت قائل شديم و افزون بر دريافت وحي و ابلاغ آن،
حفظ دین، پاسداري و نگاهباني از رهآورد وحي، تشريح و تبيين خطوط كلي مذهب و بيان حدود و ثغور و اجراي احكام آن را رسالت الهي دانستيم؛ ميگوييم: تك تك شما جايگاه رسالت هستيد؛ زيرا اگر ديگران با مأموريت عام عهدهدار رسالت حفظ، تبليغ، ترويج و مجاهده در راه
دین شدند، ائمه اطهار (عليهمالسلام) اين رسالت را با مأموريت خاص برعهده گرفتهاند؛
واقعه غدیر، كه نبي اكرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) براساس دستور الهي مأموريت ادامه رسالت را برعهده شخص معيني
علی (علیهالسلام) گذاشت، نمونهاي از آن است. اين، چيزي جز رسالت خاص نيست در حالي كه چنين رسالت ويژه به كسي واگذار نشده بود.
تذكر: از نظر ادبي اين جمله و جملات بعدي عطف بر
«أهلبيت النبوّة» است و جمله
«السلام عليكم يا»بر سر تک تک اين جملات در ميآيد. در نتيجه با اداي هر يک از اين فرازها، سلام و درودي مجدد به محضر ائمه اطهار (عليهمالسلام) ميفرستيم.
هرچند كه در مسامحات عرفي
نبی و
رسول كه در
زبان فارسی هر دو را به پيامبر، ترجمه ميكنند به جاي يکديگر استعمال ميشوند و برخي نيز گفتهاند: اين دو، تفاوتي با يكديگر ندارند،
ليكن روايت ذيل و بسياري از روايات ديگر دلالت ميكند كه تفاوت بين آنها وجود دارد.
جناب ابوذر (رضياللهعنه) از پيغمبر اكرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) پرسيد:
تعداد انبيا چندتاست؟
«كم النبيون؟» فرمود: صد و بيست و چهار هزار نفر؛
«مأة ألف و أربعة و عشرون ألف نبىّ.»چند نفر از آنان جزو مرسلين هستند؟
«كم المُرسلون منهم؟» سيصد و سيزده نفر؛
««ثلاثمأة و ثلاثة عشر جمّاً غفيراً».»اولين نبي كيست؟
«من كان أوّل الأنبياء؟» آدم (علیهالسلام)؛ «آدم».
آيا جزو مرسلين است؟
«وكان من الأنبياء مرسلاً؟» بله،
خداوند او را به دست خود خلق كرد و از
روح خويش در او دميد. سپس فرمود: يا اباذر چهارتا از انبيا سرياني بودند، كه عبارتند از: آدم،
شیث، اُخنوخ، كه همان
ادریس است و او اولين كسي بود كه با قلم نوشت و
نوح. چهارتا از
عرب هستند:
هود،
صالح،
شعیب و نبيّ تو، يعني محمّد (صلياللهعليهوآلهوسلم). اولين نبي از ميان
بنیاسرائیل موسی و آخرشان
عیسی و ششصد پيامبر ديگر بودند؛
«نعم، خلقه الله بيده و نفخ فيه من روحه ثمّ قال (صلياللهعليهوآلهوسلم) يا أباذرّ أربعة من الأنبياء سريانيّون: آدم، و شيث، و أُخنوخ وهو إدريس و هو أوّل من خطّ بالقلم، و نوح. و أربعة من الأنبياء من العرب: هود، و صالح، و شعيب و نبيّك محمّد (صلياللهعليهوآلهوسلم) وأوّل نبىّ من بنى إسرائيل موسي و آخرهم عيسي و ستّمأة.»يا رسول الله! خدا چند كتاب نازل كرده است؟؛
«يا رسول الله! كم أنزل الله تعالي من كتاب؟» صد و چهار كتاب نازل كرده است: بر شيث، پنجاه صحيفه، بر ادريس سي صحيفه، بر ابراهيم بيست صحيفه نازل كرد و همچنين
تورات،
انجیل،
زبور و
قرآن را نازل كرده است؛
«مأة كتاب وأربعة كتب: أنزل الله تعالي علي شيث خمسين صحيفة، وعلي إدريس ثلاثين صحيفة وعلي إبراهيم عشرين صحيفة، وأنزل التوراة والإنجيل والزبور والفرقان...».
.
از اين روايت فهميده ميشود كه:
اوّلاً، نبي و رسول با يکديگر تفاوت دارند.
ثانياً، نبي از جهت مصداق عامتر از رسول است.
ثالثاً، ممكن است رسالت و نبوّت گاهي با يکديگر جمع شوند.
رابعاً، هر كس كه به مقام رسالت ميرسد، حتماً از مقام نبوّت بهرهمند است ولي عكس آن صادق نيست.
اين كه تفاوت مفهومي اين دو واژه چيست، چندين احتمال مطرح است:
برخي گفتهاند:
رسول كسي است كه
شریعت جديد بياورد ولي نبي اعم از آن است، خواه شريعت جديد بياورد يا اين كه مفسّر، مبيّن و مقرّر شريعت پيشين باشد.
.
اشکال این احتمال این است که فقط پنج پیامبر، یعنی نوح،
ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد (علیهمالسلام) شریعت جدید آوردند:
(شَرَعَ لَكُم مِنَ الدّينِ ما وَصّى بِهِ نوحًا وَالَّذي أَوحَينا إِلَيكَ وَما وَصَّينا بِهِ إِبراهيمَ وَموسى وَعيسى أَن أَقيمُوا الدّينَ وَلا تَتَفَرَّقوا فيهِ)،
در حالی که تعداد رسولان الهی بیش از پنج تاست.
برخی دیگر گفتهاند:
رسول، کسی است که کتاب دارد، اما نبی کتاب ندارد.
گروهی دیگر معتقدند:
رسول، کسی است که کتاب داشته باشد و کتاب او اجمالاً نسخ شده باشد، ولی نبی اصلاً کتاب ندارد.
اشکال این دو احتمال این است که تعداد رسولان الهی به نقل جناب ابوذر از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۳۱۳ نفرند، در حالی که بیش از ۱۰۴ کتاب آسمانی نقل نشده است.
از
شریف جرجانی نقل شده است:
رسول کسی است که
جبرئیل بر او نازل شود و از جانب خدای متعال کتاب برای او بیاورد. امّا نبی اعم است، یعنی ممکن است فرشتهای (غیر از جبرئیل) برای او
وحی نازل کند یا به قلبش
الهام شود یا این که در
خواب دریافت اخبار کند. بدینترتیب رسول که وحی خاص دارد افضل از نبی است.
بخشی از این تعریف به تعریف دوم و سوم برمیگردد و بخش دیگر آن به تعریف ششم که برگرفته از
روایات است وگرنه به صورت مجموعی دلیل ندارد. افزون بر اینکه الهامات قلبی، نظیر آنچه که بر مادر موسی (علیهاالسّلام) نازل شد، و به آن نفحات رحماني ميگوييم، ملازم با نبوّت نيست.
احتمال ديگري كه در بيان تفاوت اين دو واژه ميتوان مطرح كرد، اين است: همانگونه كه قبلا ً گذشت نبيّ از نَبَوَ به معناي رفعت است، ليكن برخي آن را از ماده نبأ به معناي خبر دانستهاند.
(برخي نيز گفتهاند: ممكن است از ريشه نبي به معناي طريق باشد. پيامبر را از آن جهت نبي گفتهاند كه راه رسيدن به حق تعالي است؛ أو من النبى بمعني الطريق لكونه وسيلة إلي الحق تعالي
ليكن چنين ريشهاي براي اين واژه در كتابهاي رايج لغت مشاهده نشد).
بدينترتيب بر مبناي اول «نبيّ» به معناي رفيع المقام و بلند مرتبه و بر مبناي دوم به معناي خبرگيرنده يا گيرنده
وحی ميآيد. در هر صورت، مقام رسول از مقام نبي بالاتر است؛ زيرا مطابق معناي اول، نبيّ كسي است كه داراي منزلت الهي و مرتبت روحاني و معنوي فوقالعادهاي باشد. كسي كه به اين مقام رسيده، زمينه مقام رسالت در او فراهم ميشود و به دنبال آن رسالت به او اعطا ميشود.
مطابق معناي دوم نيز برتري رسول از نبيّ روشن است؛ زيرا
نبوّت، مقدّمه
رسالت است و به عبارت ديگر رسول رابط بين عالم معقول و محسوس و جالس بين آسمان معنا و زمين ماده است. آن انسان برگزيده، هنگامي كه
وحی الهی را دريافت ميكند نبيّ و آنگاه كه آن را ابلاغ ميكند رسول است. از اين رو هر رسولي بايد نبي باشد تا ابزاري براي هدايت مردم داشته باشد؛ چون رسول در مقام هدايت چيزي از خودش ندارد:
(وَ مَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ • إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيࣱ يُوحَىٰ)،
«از روي
هوای نفس سخن نميگويد.
[
آنچه ميگويد
]
چيزي جز وحي نيست كه بر او نازل ميشود»، ليكن لازم نيست هر كسي كه نبي است، رسول نيز باشد؛ زيرا ممكن است انسان كامل چيزي را دريافت كند ولي مأمور به ابلاغ آن نباشد.
شاهدي كه بر اين مدّعا ميتوان اقامه كرد اين است: در
قرآن کریم غالباً هر جا كه متن وحي متضمن دستور شخصي به رسول اكرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد تعبير به
(يا أَيُّهَا النَّبِيُّ) ميشود، مانند:
(يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ)،
«اي نبي! چرا آنچه كه خدا بر تو
حلال كرده، [
بر خود ]
حرام ميكني...».
(يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَحلَلنا لَكَ أَزواجَكَ..)،
«اي نبي! ما حلال كردهايم بر تو همسرانت را كه..» و....
اما در جايي كه افزون بر تحمل نبوت، ابلاغ متن وحي به ديگران نيز مورد نظر باشد تعبير به
(يا أَيُّهَا الرَّسولُ) ميشود، مانند:
(يا أَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَيكَ مِن رَبِّكَ)،
«اي رسول! آنچه را كه از سوي پروردگارت نازل ميشود، ابلاغ كن». در اين آيه نه تنها امر (بلّغ) (به معناي ابلاغ كن) دلالت ميكند كه بايد متن وحي را به جامعه ابلاغ كند، بلكه عنوان
(الرَّسول) نيز دلالت بر اين معنا دارد. جمع بين اين دو تعبير، از اهتمام خداي سبحان بر ابلاغ دعوت مورد نظر حكايت ميكند.
به بيان روشنتر: شكي نيست كه پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مأمور بود تا هر آنچه را كه بر او نازل شد اعم از وحيهاي قرآني و غير قرآني، نظير وحيهاي تفسيري، احاديث قدسي را كه در هدايت امت سهم داشت ابلاغ كند. لذا نه تنها به غير وحي تكلم نكرد:
(وَ مَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ • إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيࣱ يُوحَىٰ).
بلكه هر چه وحي كه به او رسيد ابلاغ فرمود:
(وَ مٰا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ)،
«او (پيامبر) نسبت به
غیب، يعني وحي
بخیل نيست
[تا از آن بكاهد يا چيزي از آن را ناگفته رها كند ]» افزون بر اين، در بسياري از آيات، كلمه (قل...) آمده است. وجود اين كلمه در قرآن كريم با آن كه خطاب به خود آن حضرت است نشان ميدهد كه آن حضرت كلمهاي از وحي را ناگفته نگذاشته است. بنابراين، چيزي از وحي، بيان نشده نماند.
البته اسرار، رموز، ملاحم و علوم غيبي كه جامعه بشري تاب تحمّل آن را نداشت و ندارد فقط با ائمّه اطهار و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) مطرح ميشد.
ليكن محتواي وحي گاهي متضمن وظيفهاي شخصي براي آن حضرت بود كه با خطاب
(يا أيّها النّبي) بيان ميشد و گاهي متضمن دستوري عمومي بود كه احياناً پيامبر نيز در آن داخل بود ولي وظيفه پيامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان پيامبر، ابلاغ آن بود. اين قسم از وحي با خطاب
(يا أيّها الرسول) بيان ميشد. به هر حال، رسول گرامي (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ابلاغ وحيهاي قرآني چيزي را فروگذار نكرده است.
از قرآن كريم استفاده ميشود و ميتوان آن را به قرآن اسناد داد كه نبي و رسول مأمور ابلاغ پيام الهي هستند، ليكن رسول مأموريت ويژهاي در اين جهت دارد و پيك مخصوص خداست. از اين رو با ارسال رسول، اتمام حجت ميشود و نيز نزول
عذاب بر امّت طغيانگر، بعد از ارسال رسول خواهد بود، نه بعد از ارسال نبي:
(وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذٰا جٰاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لاٰ يُظْلَمُونَ)،
«هر امّتي رسولي دارد. پس اگر رسولشان آمد، ميان آنان به
قسط و
عدل حكم ميشود و بر آنان
ستم نخواهد شد»،
(وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّى نَبعَثَ رَسولًا)،
«هيچگاه [
افراد يا امم را ] عذاب نخواهيم كرد، مگر آن كه رسولي برانگيزيم»،
(رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاّٰ يَكُونَ لِلنّٰاسِ عَلَى اللّٰهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ)،
«رسولاني بشارت دهنده و بيم كننده فرستاديم تا مردم بهانه و حجّتي در برابر خدا نداشته باشند».
تعليق نزول عذاب و اتمام حجّت بر ارسال رسول، بيانگر مأموريت ويژه رسول است، مأموريتي كه او را از نبي ممتاز ميكند.
در روايات نيز به گونهاي ديگر بين دو واژه نبي و رسول فرق گذاشته شده است. از
امام باقر (علیهالسلام) سؤال شد: فرق بين رسول، نبي و محدَّث (به فتح) چيست؟ فرمود:
رسول، كسي است كه جبرئيل بر او نازل ميشود و او به صورت آشكارا جبرئيل را ميبيند و با وي سخن ميگويد. امّا نبي، كسي است كه
فرشته وحی را در
خواب ميبيند آنگونه كه
ابراهیم (علیهالسلام) در خواب ديده بود و پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نيز از اين خوابها ميديد تا آن كه فرشته وحي براي او رسالت آورد. وقتي كه
حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بين نبوّت و رسالت جمع كرد، جبرئيل پيش او ميآمد و رو در رو با او صحبت ميكرد. امّا محدَّث (به فتح) كسي است كه فرشته با او سخن ميگويد و او سخن فرشته را ميشنود ولي نه در بيداري آن را ميبيند و نه در خواب؛
«عن الأحول قال: سئلت أبا جعفر (عليهالسلام) عن الرسول والنبىّ والمحدَّث قال (عليهالسلام): الرسول الذى يأتيه جبرئيل قُبُلاً فيراه ويكلّمه فهذا الرسول، وأمّا النبىّ فهو الذى يري فى منامه نحو رؤيا إبراهيم ونحو ما كان رأي رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من أسباب النبوّة قبل الوحى حتّي أتاه جبرئيل عليه السلام من عند الله بالرسالة وكان محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حين جمع له النبوة وجائته الرسالة من عند الله يجيئه بها جبرئيل ويكلّمه بها قبلاً... وأمّا المحدَّث فهو الذى يحدَّث فيسمع ولا يعاين ولا يري فى منامه».
.
آنچه گفته شد مطلبي است مشهور در فرق اين دو واژه، كه خلاصهاش در عام بودن واژه نبوّت و خاص بودن واژه رسالت است. اين تفاوت، اگر چه از لحاظ بحث لغوي قابل قبول است، ليكن از چند جهت قابل مناقشه است:
الف) قرآن كريم،
بشارت و
انذار را كه از شؤون رسالت و ابلاغ پيام الهي است به انبيا نيز اسناد داده است:
(فَبَعَثَ اللّٰهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ)،
«انبيا را [
به عنوان ] مبشّر و منذر برانگيخت».
ب) در اين تعريف فرق بين دو واژه رسول و نبيّ اينگونه ترسيم شده است: انسان كامل آنگاه كه پيام الهي را دريافت ميكند، نبي است و آنگاه كه آن را ابلاغ ميكند، رسول است، در حالي كه تمام سفيران الهي افزون بر جنبه نبوت، جنبه رسالت نيز داشتند؛ زيرا بعيد است كه كسي هر چه از وحي دريافت ميكند جنبه شخصي براي او داشته باشد و براي ابلاغ آن و
تعلیم و
تزکیه ديگران هيچ وظيفهاي نداشته باشد.
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جواب جناب ابوذر فرمود: از ميان صد و بيست و چهار هزار نبي فقط سيصد و سيزده نفر رسول بودهاند. آيا ميتوان گفت: در طول تاريخ فقط سيصد و سيزده نفر وظيفه
هدایت ديگران را داشتهاند و بقيه صد و بيست و چهار هزار نفر مسؤوليتي در اين زمينه نداشتهاند؟ البتّه چنين چيزي استحاله عقلي ندارد و ظاهر برخي از احاديث نيز آن را تاييد ميكند، ليكن بسيار مستبعد است.
ج)
قرآن کریم تصريح كرده است كه نه تنها به رسولان، بلكه به
انبیا نيز رسالت داديم:
(وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاٰ نَبِيٍّ...)،
«قبل از تو هيچ رسول و نبي را نفرستاديم مگر آن كه ...».
د) قرآن كريم از
موسی (علیهالسلام) به عنوان رسولي كه نبي بود، با تقديم رسالت بر نبوّت، ياد كرده است:
(وَ اذْكُرْ فِي الْكِتٰابِ مُوسىٰ إِنَّهُ كٰانَ مُخْلَصاً وَ كٰانَ رَسُولاً نَبِيًّا)،
«در اين كتاب، موسي را ياد كن كه او بندهاي خالص شده و رسولي صاحب نبوّت بود» در حالي كه مطابق تعريف مشهور بايد ميگفت: «كان نبيّاً رسولاً» بدينترتيب تفاوت مذكور بين نبي و رسول قابل استناد به قرآن كريم نيست، هر چند كه پشتوانه لغوي دارد.
استاد علامه طباطبايي (رحمهالله) معتقد است كه آيه شريفه
(قُل لَّوۡ كَانَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَلَـٰٓئِكَةࣱ يَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّينَ لَنَزَّلۡنَا عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَكࣰا رَّسُولࣰا)،
«بگو: اگر در
زمین فرشتگاني ميبودند كه با طمأنينه و
آرامش راه ميرفتند، به يقين فرشتگاني را به عنوان رسول بر آنان از
آسمان نازل ميكرديم»، متضمّن فرقي است كه در اين حديث بين رسالت و نبوّت گذاشته شد.
تذكّر: آنچه در فرق بين رسول و نبي بازگو شد راجع به رسالت انساني جهت تعليم كتاب و
حکمت و
تزکیه نفوس و ساير مسايل مربوط به اداره امور جامعه بشري است وگرنه رسالت به معناي عام، مصاديق ديگري دارد، مثل
فرشتگان:
(جاعل الملائكة رُسُلاً)،
«فرشتگان را رسول قرار داد »،
شیاطین:
(أَنّا أَرسَلنَا الشَّياطينَ عَلَى الكافِرينَ تَؤُزُّهُم أَزًّا)،
«شياطين را بر
کافران فرستاديم تا آنان را [
به سوي گناه و ناپسندي ] برانگيزانند»، بادها:
(أَرْسَلْنَا الرِّيٰاحَ لَوٰاقِحَ) «بادها را بارور كننده فرستاديم» و...، ليكن از هيچ يک آنها به عنوان رسولان، نبيّين يا انبياي اصطلاحي تعبير نخواهد شد. همچنين اصل اِنباء (به معناي گزارش) و نيز تنبيه (به معناي اعلام)، معناي جامع و فراگيري دارد كه طبق آن خداوند هم اِنباء و تَنْبيه دارد ولي عنوان رسالت بر ذات اقدس الهي منطبق نخواهد شد، چنان كه عنوان نبيّ نيز بر آن ذات اقدس اطلاق نميشود.
جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج۱، ص۱۲۵-۱۱۴.